طنز ایرانی

ز حق توفیق خواستم دل گفت پنهانی چه توفیقی ازین بهتر که خلقی را بخندانی

طنز ایرانی

ز حق توفیق خواستم دل گفت پنهانی چه توفیقی ازین بهتر که خلقی را بخندانی

ملا نصرالدین

روزی ملا نصرالدین داشت با گله خرش میرفت. 

احساس کرد که یکی از خرها کم شده. 

خرهاشو شمرد ۹تا بودن وقتی پیاده شد دوباره شمرد ۱۰ تا شدن. 

چندین بار این حرکتو پیاده کرد . 

آخرش عصابی شد وگفت:خر سواری اونقدر ارزش نداره واسه خاطرش یه خر از دست بدم.

دماغ

شما فرض کنید یه خانم هستید تو دانشگاه  

بینیتونم تازه عمل کردید  

همه دوستاتونم دارن بهتون تبریک می گن. 

تو این وسط یه آقائی می رسه می گه الان ببین قبلا چی بودید که الان این شدید همه می گن خوشگل شدید. 

بعد یه آقای دیگه که خیلی واسش احترام قائلید از شما بپرسه چرا عمل کردید شما هم بگید خوب واسه اینکه خوشگل بشم. 

اونوقت اون آقاهه بهتون بگه پس چرا نشدید . 

به نظرتون چهرتون چطوری می شه؟ 

سبزی فروش

تصور کنید یک آقائی سر ظهر خسته وکوفته رسیده خونه ناهارهم حاضر نیست با زنشم دعواش شده با شکم گرسنه می خواد بخواد بخوابه. 

هنوز چشماش گرم نشده که از تو کوچه صدا می آد سبزی قورمه .......سبزی آش......سبزی کوفته...... 

فقط تو ذهنتون چهره این بنده خدا رو تصور کنید